ادامه دفاعیه شیطان
( 2690)قهر و لطفی جفت شد با همدگر |
|
زاد ازین هر دو جهانی خیر و شر |
( 2691)تو گیاه و استخوان را عرضه کن |
|
قوت نفس و قوت جان را عرضه کن |
( 2692)گر غذای نفس جوید ابتر است |
|
ور غذای روح خواهد سرور است |
( 2693)گر کند او خدمت تن هست خر |
|
ور رود در بحر جان یابد گهر |
( 2694)گرچه این دو مختلف خیر و شرند |
|
لیک این هر دو به یک کار اندرند |
( 2695)انبیا طاعات عرضه میکنند |
|
دشمنان شهوات عرضه میکنند |
( 2696)نیک را چون بد کنم یزدان نیم |
|
داعیم من خالق ایشان نیم |
گیاه: غذای روح و مطلوب آفریدگان نیک است .
استخوان: یعنی آن چه مطلوب نفس است.
رفتن در بحر جان: سیر به سوی خدا و معنویت است.
هر دو به یک کار اندراند: یعنی مشیّت حق را اجرا میکنند.
از درد را: از روى درد.
( 2690) قهر و لطف با هم جمع شده و از این دو در جهان خیر و شر بوجود آمد.( 2691) تو گیاه و استخوان یا قوت جان و قوت نفس را به آنها عرضه کن. ( 2692) اگر غذاى نفس را استقبال کند پست است و اگر غذاى جان را بخواهد سرور و بزرگ است. ( 2693) اگر خدمت تن کند خر است و اگر بدریاى جان رود گوهر بدست آورد. ( 2694) اگر چه این دو یکى خیر و دیگرى شر است ولى اینها هر دو یک کار مىکنند و خودشان را مىنمایند. ( 2695) چنان که انبیا طاعات را عرضه مىکنند و دشمنانشان شهوات را. ( 2696) من نیک را چسان مىتوانم بد کنم من که خدا نیستم من دعوت مىکنم و خالق آنها نمىباشم.
آفریدگان جلوهْ قهر الهی و لطف الهیاند. موسی و فرعون هر دو جلوهْ حقاند. شیطان میگوید: من خدا نیستم که بتوانم نیک را به بد تبدیل کنم. «من داعیم» و به بدی میخوانم و کسی که زمینه دارد دعوت مرا پاسخ میدهد و من نشان دهنده فطرت آنها هستم؛
( 2697)خوب را من زشت سازم رب نهام |
|
زشت را و خوب را آیینهام |
( 2698)سوخت هندو آینه از درد را |
|
کین سیهرو مینماید مرد را |
( 2699)گفت آیینه، گناه از من نبود |
|
جرم او را نه که روی من زدود |
( 2700)او مرا غمّاز کرد و راستگو |
|
تا بگویم زشت کو و خوب کو |
( 2701)من گواهم بر گوا زندان کجاست |
|
اهل زندان نیستم ایزد گواست |
( 2702)هر کجا بینم نهال میوهدار |
|
تربیتها میکنم من دایهوار |
( 2703)هر کجا بینم درخت تلخ و خشک |
|
میبرم من تا رهد از پشک مشک |
غَمّاز: در لغت به معنى سخن چین و نمّام است. لیکن به معنى منعکس کننده و شفاف نیز آمده است:
آینهات دانى چرا غمّاز نیست ز آن که زنگار از رُخش ممتاز نیست
34/ د / 1
اهل: در خور، سزاوار.
پُشک: پشکل.
گفت جایش را بروب از سنگ و پُشک ور بود تَر ریز بر وى خاکِ خشک
214 / د /2
مُشک از پُشک رهیدن: کنایه از سره از ناسره پدید شدن، سعید از شقى شناخته شدن.
( 2697) من آئینه زشت و زیبا هستم و پروردگار نیستم که بتوانم زیبا را زشت کنم . ( 2698) آن هندو به آیینه نگریسته خود را دید و از خشم آئینه را انداخت که این آئینه آدم را سیه رو نشان مىدهد . ( 2699) آئینه گفت گناه از من نیست به آن کس اعتراض کن که مرا صیقلى کرده . ( 2700) اوست که مرا غمازى داده و راستگو نموده تا زشت را زشت گفته و زیبا را زیبا نشان دهم . ( 2701) من گواهم گواه را بزندان نمىبرند خدا گواه است که من مستحق زندان نیستم . ( 2702) هر کجا نهال میوه دارى ببینم دایه وار از آن پرستارى مىکنم. ( 2703) و هر درخت تلخ و خشک ببینم قطع مىکنم تا مشگ از پشگ رهایى یابد و تلخ از شیرین جدا شود.
مولانا از زبان ابلیس می گوید: من در راهنمایى یا گمراهى مردمان دخالتى ندارم. بلکه با وسوسه خود درون آنان را آشکار مىسازم. باغبان درختى را پیوند مىزند تا میوه تلخ آن شیرین گردد، و درختى را که خشک است یا در خور پیوند نیست مىبرد.
خواجه تا شانیم امّا تیشهات مىشکافد شاخ را در بیشهات
باز شاخى را مُوَصَّل مىکند شاخِ دیگر را معطّل مىکند
شاخ را بر تیشه دستى هست؟ نى هیچ شاخ از دستِ تیشه جَست؟ نى
2458- 2456/ د / 1
همانگونه که اشاره شد دفاعیهْ شیطان ادامه دارد ومیگوید: من خدا نیستم که بتوانم نیک را به بد تبدیل کنم. آری کسی که زمینه دارد دعوت مرا پاسخ میدهد و من نشان دهنده فطرت آنها هستم؛ مثلاً هندو که ذاتاً چهرهْ سیاهی دارد از روی غم و اندوه آیینه را خرد میکند و میگوید: این آیینه، مرا سیاه نشان میدهد. غمّاز بودن آیینه این است که چیزی را که در مییابد به همه میگوید. خداوند مرا آیینه قرار داده است تا بگویم زشت و زیبا کیست. من باغبانی دلسوز به پرورش نهالهای میوهدار میپردازم. وقتی به سراغ صالحان میروم، آنان از شر من به خدا پناه میبرند و همین امر باعث میشود تا مرتبهْ قرب و تَوَکّلشان بالا رود. پس من رشد دهندهْ اهل صلاح هستم؛ وقتی با طالحان روبهرو میشوم و ایشان را عاری از کمال و معنویت میبینم با تیغ مکر و حیله، تباهشان میکنم تا میان اهل صلاح که درونی مثل مشک دلاویز دارند از طالحان که روح و روانی متعفن دارند جدایی و فرق نهم. پس من وسیلهْ امتحان خلق الله هستم.
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |